-
کوچ
شنبه 30 بهمنماه سال 1389 20:28
بشر دوباره به جنگل پناه خواهد برد ! به کوه خواهد زد ! به غار خواهد رفت ! * تو کودکانت را ، بر سینه می فشاری گرم و همسرت را ، چون کولیان خانه به دوش میان آتش و خون می کشانی از دنبال و پیش پای تو ، از انفجارهای مهیب دهان دوزخ وحشت گشوده خواهد شد و شهر ها همه در دود و شعله خواهد سوخت و آشیان ها بر روی خاک خواهد ریخت و...
-
ماهی گوپی
سهشنبه 19 بهمنماه سال 1389 13:03
دیشب روی تختم داشتم کتاب می خوندم که دیدم روی فرش یه آشغاله.یکم که بیشتر دقیق شدم احساس کردم چقدر قیافه اش آشنا و نزدیک به چیزاییه که هر روز می بینم.از سر کنجکاوی رفتم از نزدیک نگاهش کردم که تازه فهمیدم یکی از ماهی های گوپیه.بیچاره خشک خشک شده بود. تا روز بعدش حالم گرفته بود. داشتم با خودم فکر می کردم ما آدم ها همیشه...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 15 بهمنماه سال 1389 21:00
1.رفتم حرم و اونجا برای همه دعا کردم. 2.از اونجایی که تو این ایام ,ملت از گوشه و کنار ایران که چه عرض کنم از تمام کشور های همسایه و غیر همسایه سرازیر میشن مشهد,وقتی بخوای بری حرم باید 6 کیلو متر اونورتر از حرم پارک کنی.به همین دلیل بیشتر تو محیط قرار می گیری و نتایج ارزشمندی به دست میاری مثلا: از اونجایی که هر کی میاد...
-
20 سال بعد
دوشنبه 11 بهمنماه سال 1389 21:27
شما یادتون نمی یاد , یه چیزای سفیدی از آسمون می بارید,رو زمین می نشست,مردم از اومدنش خوشحال می شدن. اینا رو گفتم اگه یه وقت برف دیدین,فکر نکنین بلای آسمونی نازل شده!
-
داروین
پنجشنبه 7 بهمنماه سال 1389 18:59
اینی که میگن یک گونه از طریق حفظ ژن های برتر , صفات برتر رو در گونه ترویج می ده و صفاتی که باعث افزایش شانس بقا می شه رو نسل به نسل انتقال می ده تا یک گونه به مرور زمان تکامل پیدا کنه, . . . الان تنبلی صفت برتره؟ پی پست قبلی نوشت:ممنوم از همه ی کمکی که به من کردید.تو نظرات یه چیزی خیلی نگرانم کرد,این که در مورد خودتون...
-
. . .
دوشنبه 4 بهمنماه سال 1389 19:47
همه دور هم جمع شده بودیم و داشتیم از کانون گرم خانواده لذت می بردیم .صدای وحشتناکی اومد.به آسمون که نگاه کردیم, دیدیم چند تا جنگنده اند که دارن شهر رو بمبارون می کنند .همه شوکه شده بودیم.یعنی چه اتفاقی افتاده بود؟! بدون هیچ حرفی همه راهی زیر زمین شدیم.انگار اونجا هیچ آسیبی نمی تونست به ما برسه.من رفته بودم تو بغل...
-
نگاه
شنبه 2 بهمنماه سال 1389 11:13
چند وقته کمی نگاه اضافی آورده ام. همه ی بدی این دنیا مجازی به نبودن نگاهشه. پشت چراغ قرمز که زل می زنم به ماشین بغلی,طرف برمیگرده هاج و واج نگاه می کنه که چه اتفاقی افتاده که این طوری زل زدم بهش.می خوام دهن باز کنم بگم آقا من با شما کاری ندارم فقط یکم نگاه اضافی آوردم. بچه های دانشگاه رو که می بینم چشمام برق می زنه با...
-
کاتر
سهشنبه 28 دیماه سال 1389 18:41
من:خدایا قول میدم مراقب باشم حواسم به همه چیز هست فقط می خوام 12-10 پنجشنبه رو حذف کنم خدا:بذار ببینم... پنج شنبه حدود 12 تا عاشق با هم قرار دارن,3 تا مادر بعد از چند سال بچه هاشون رو می بینن,یه کارمند بالاخره ترفیع می گیره,دو تا بچه بعد از مدت ها با خانوادشون میرن پارک,قراره 1386 دونه جونه بزنن,گونه ای از ماهی های...
-
سلام
پنجشنبه 16 دیماه سال 1389 13:50
منم کوچ کردم دیگه پ.ن:از دست این بلاگفا فرار کردم.