پس از تولد

زندگی راهیست/از به دنیا آمدن تا مرگ/شاید مرگ هم راهیست

پس از تولد

زندگی راهیست/از به دنیا آمدن تا مرگ/شاید مرگ هم راهیست

18

بیا بازی کنیم.
تو سید علی صالحی باش،
من ریرا می شوم.
تو منتظر من باش 
و من هم هی نمی آیم.

اما این بار
یک روز که تو خوابی
نان سنگک تازه میگیرم
از بین نرده های در، زنجیر را می کشم و در را باز می کنم.

از پله ها بالا می آیم،
صدای کفش هایم در راه پله می پیچد.
به همسایه ها که یکی یکی می روند سر کار، سلام می کنم.
می رسم جلوی در خانه
دست می کنم درون کیفم و آن کلیدی که سال ها پیش به یک عروسک بزرگ وصلش کرده بودم را در میآورم،
قفل در تمام این سال ها عوض نشده است.
در را باز می کنم
تو وسط پذیرایی با حوله ای سر شانه ات استاده ای
مات می مانی
مات می مانم
و بعد ...
بعد ...
بعد می دوم
می دوم و می پرم در آغوشت.
همین طور که هم را بغل کرده ایم ،
در گوشت یواش می گویم :
ببخس که دیر شد،
فقط ببخش.

نظرات 1 + ارسال نظر
ر د ک سه‌شنبه 30 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:47 ب.ظ

:)

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد