پس از تولد

زندگی راهیست/از به دنیا آمدن تا مرگ/شاید مرگ هم راهیست

پس از تولد

زندگی راهیست/از به دنیا آمدن تا مرگ/شاید مرگ هم راهیست

برف روی کاج‌ها

سه شنبه که بیاد میشه دو هفته که این فیلم رو دیدم ولی هنوز از توش نیومدم بیرون. همش فکرم رو درگیر کرده. همش به همچین موقعیتی فکر می کنم. قبل از این فیلم تصمیمم مشخص بود: اگر شوهرم بهم خیانت کنه، بی هیچ فوت وقتی فقط ترکش می کنم. اما از اون روز کلی شرط و قید و اما و اگر و کلی چیزها اضافه شده که نمی دونم، براش برنامه ریزی نکردم.

 الان که نگاه می کنم با خودم می گم خوب بدون هیچ فکری وقتی شب شوهرت اومد بهش می گی تو به من خیانت کردی، منم دیگه نمی تونم باهات زندگی کنم و بعد می ذاری و میری... به کجا؟!... به این فکر نکرده بودم اینجا ایرانه به دختر مجرد، به زن مطلقه، به زن تنها خونه نمیدن. اگر هم بدن با کلی اگه ... اونوقته.

بعد تازه به این فکر افتادم اصلا می تونم خونه م رو ترک کنم برم یه خونه دیگه؟، یعنی برنگردم خونه مامان و بابا؟ این دوتا همیشه واسه یکی از دخترای فامیل که سالهاست طلاق گرفته می گن نمی دونیم چرا این نمیره خودش واسه خودش مستقل زندگی کنه ولی من که مامان و بابام رو می شناسم، حرف ها و روشن فکری هاشون واسه بقیه س. بعد به این فکر کردم که چقدر سخته به مامانم بگم شوهرم بهم خیانت کرده. چقدر گفتن این جمله سخته.
بعد فکر می کنم به پروسه طلاق گرفتن تو کشور ما، تازه اگه خیلی خوش شانس باشم و قبل ازدواج حق طلاق گرفته باشم، باید کلی پله دادگاه رو بالا و پایین کنم و کلی پول به وکیل بدم تا طلاق بگیرم. تازه اگه شوهره دیوونه نباشه و طلاقم بده.

همیشه فکر می کردم دو تا حالت داره یا داد و هوار راه میندازم می زنم تو گوش شوهره و زار زار گریه می کنم یا بی هیچ حرفی می ذارم و میرم. ولی بعد از این تجربه اخیرم (عجبا) فهمیدم گریه نمی کنم، بغضم رو فرو می دم. همش به خودم میگم نعیمه اگه گریه کنی غرورت می شکنه، اون ارزش اشک های خودت رو نداره. بعد ، چند ماه بعد ، یه شب که دارم ظرف ها رو جمع می کنم، بغضم می ترکه و گریه می کنم، برای چیزی که ماه هاست تموم شده.

قبلا دختری بودم که وقتی می فهمید شوهرش بهش خیانت کرده، گریه می کرد و بلافاصله شوهرش رو ترک می کرد. الان نمی دونم باید چیکار کنم. احتمالا باید یه چند وقتی دهنم رو ببندم و هیچی به شوهره نگم، خودم رو به نفهمی بزنم تا بتونم یه جا برای خودم پیدا کنم و چقدر این کار سخته!! بعد یه شب که میاد خونه می بینه چمدونم بسته است، نشستم پشت میز دارم بهش نگاه می کنم، احتمالا می پرسه چه خبره. و احتمالا فقط نگاش می کنم. چند دقیقه طولانی. نگاش می کنم و حرف نمی زنم. نگاش می کنم و با نگاهم تحقیرش می کنم. نگاش می کنم و با نگاهم بهش فحش میدم. بعد بلند میشم ، میگم دارم ترکت می کنم.