پس از تولد

زندگی راهیست/از به دنیا آمدن تا مرگ/شاید مرگ هم راهیست

پس از تولد

زندگی راهیست/از به دنیا آمدن تا مرگ/شاید مرگ هم راهیست

کاتر

من:خدایا قول میدم مراقب باشم

حواسم به همه چیز هست

فقط می خوام 12-10 پنجشنبه رو حذف کنم




خدا:بذار ببینم...

پنج شنبه حدود 12 تا عاشق با هم قرار دارن,3 تا مادر بعد از چند سال بچه هاشون رو

می بینن,یه کارمند بالاخره ترفیع می گیره,دو تا بچه بعد از مدت ها با خانوادشون میرن پارک,قراره 1386 دونه جونه بزنن,گونه ای از ماهی های دریای شمال تخم ریزی می کنن و ...

.

.

.

نه عزیزم, نمی شه واسه یه امتحان این همه موجود رو اذیت کنم.




من:ساعت برنارد رو که دیگه می شه بهم بدی؟



خدا:نعیمه؟


من:الان میگی من چی کار کنم خب ؟

نعیمه تنها,نعیمه ناراحت, نعیمه از اینایی که این فلاسفه بافتن هیچی نمی فهمه خب,

نعیمه بیچاره









نظرات 11 + ارسال نظر
میثمک سه‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1389 ساعت 06:59 ب.ظ http://meesmak.blogfa.com

بابت یه هفته تاخیر معذرت!

خوشحالم که خوشحال شدین با اون پست

خواهش می کنم


ممنون بابت پست

نوید سه‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:53 ب.ظ http://navidam.blogfa.com

فعلآ که خدا با هات حرف میزنه شما استفاده کن از موقعیت

فهیمه چهارشنبه 29 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:30 ق.ظ

ببین می پرسی ببینی خدا واسه 5 شنبه ی من چه برنامه ای داره؟ آخه من یه جور دیگه فکر می کردم ولی ظاهرن اونجوری نمیشه.
بعد ازش بپرس که پس کی؟؟

خدا :شما پنجشنبه تو اون ساعت داری گودرت رو چک می کنی
در مورد اون مسئله هم الان وقتش نیست.

آلن چهارشنبه 29 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:18 ق.ظ

شرمنده کردی بخدا.
من الان چی بگم آخه ؟

هیچی
شما گفتی پست بذار ما هم اطاعت امر کردیم گذاشتیم

آلن چهارشنبه 29 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:21 ق.ظ

راستی عکست خیلی خوردنی بود بچه.
یه خورده از اون روز بگو.
کی ازت عکس گرفته ؟
چرا تنهایی ؟ زنگ تفریح بوده ؟ و ...

مدرسه تموم شده بود, داشتم با دوستام بازی می کردم که خواهرم اومددنبالم بریم خونه . این خواهرمون هم ول نمی کرد یه ده دوازده تا عکس گرفت ازمون.
فکر کنم روزای دوم یا سوم ورودم به مدرسه بود.

آفتاب پرست چهارشنبه 29 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:33 ب.ظ http://www.aftabparast.blogsky.com

سلام نعیمه ی عزیز راستش عکست رو تو بلاگ کیامهر دیدم خیلی بانمک ب.د میمیک صورتت یه جورایی خیلی معصوم بود
بلاگت رو دوست داشتم
من دوتا بلاگ دارم یکیش شعره یکیش طنزه با افتخار رو هردو بلاگم لینکت می کنم
منم همیشه دوست داشتم ساعت برنارد داشته باشم

راستی خیلی جذاب نوشتی
خیلی خوشحال میشم اگه سر بزنی

خیلی ممنون.
نظر لطفتونه.

ایلی پنج‌شنبه 30 دی‌ماه سال 1389 ساعت 06:49 ب.ظ

خب عزیز میگی من چیکا کنم من که این دفعه بد ننوشتم بی معرفت حالا از این به بعد و تایید بزن اینجوری تمام استعدادامو میکشی!!!

عزیز من تو که بد ننوشتی. بعضی ها بد فهمیدن که مهم نیست.
شما تاج سری

نینا پنج‌شنبه 30 دی‌ماه سال 1389 ساعت 06:58 ب.ظ http://taleghani.persianblog.ir/

به به چه گفتمانی دارین با خدا

ماییم دیگه

نماینده خدا پنج‌شنبه 30 دی‌ماه سال 1389 ساعت 07:53 ب.ظ

دیدی 5 شنبه ساعت 10 -12 اونقدر ها که فکر می کردی بد نبود. تازه بهت خیلی هم خوش گذشت. پر بود از تجربه های جدید و لحظه های تکرار نشدنی.
عزیزکم به من اعتماد کن

بعله بعله.همین طور پر از خنده وآرامش.
ممنونم خدا جون

کیانا جمعه 1 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:26 ب.ظ

بابا این چه کاریه؟؟؟؟چرابی خودی وقت خدارومیگیری؟؟؟؟پاس شددیگه کاری نداشت

بله.چه جورم پاس شد.

نیما شنبه 2 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:28 ق.ظ http://www.arezuhaye-aghaghi.blogsky.com

باز شانس آوردی که جوابتو داده !

مسئله اینه که فقط "جواب" میده.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد