اسباب کشی

توی هر خونه یه تعدادی میخ هست که روی اون ها وسایلمون رو نصب کردیم.

کمد هایی هست که لباس هامون رو توش گذاشتیم.

اتاق هایی هست که وسایلمون رو توش گذاشتیم و زندگی می کنیم.

کابینت هایی هست که ظرف های غذا خوری ما رو تو خودشون جا دادن.

وقتی اسباب کشی می کنیم همه ی اینا باقی می مونه,

کتابخونه ی بی کتاب , کمد بی لباس , دیوار های لخت پر از میخ,

فقط آدما و وسایلشونن که میرن ولی هزار تا خاطره هست که باقی میمونه,

روح خونه باقی می مونه.

وقتی آدما میرن خونه ی تازه , بقیه میان خونه نویی تا اونا غم ترک خونه یادشون بره.

این اولین باریه که تو عمرم اسباب کشی می کنم , واقعا سخته !

خوشحال میشم اگه تو خونه ی تازم ببینمتون:

پس از تولد

 

 

 

فشار قبر

پیرمرده در حالی که قسمت مردونه ی اتوبوس داشت منفجر می شد , می گفت:

"به فشار قبر دچار نشی , برو بالا"

 

پ.ن:یکی نبود بهش بگه یکی از عواقب ناشی از فشار آمدن به قفسه سینه , دچار شدن به فشار قبره!

 

مبارکه!

آهسته

آرام

بی حرف

برف

 

پ.ن:از صبح داره برف میاد.خداجون عاشقتم!

بالاخره دیدمش!

با همین چشم های خودم دیدمش ,

اصلا امروز از جلوی چشم های خودم رد شد ,

چقدر ما به این , گیر دادیم!

توی هر جمع کوچیک و بزرگ این رو مسخره کردیم.

اصلا فکر نمی کردم اونی که چندین سال تمام مطبوعات براش حاشیه می ساختن ,

همونی که چند سال پیش تر براش یه برنامه تلوزیونی هم ساختن ,

اصلا فکر نمی کردم این قدر آهسته و بی سر و صدا توی شهر ما راه بیفته ,

مردم رو از اینور شهر ببره اون ور شهر بعد از اون ور شهر بیاره این ور شهر!

 

 

پ.ن:قطار شهری رو می گم!

بازی اگر ها

من خیلی خوشم اومد از این بازی , پس با اجازه منم بازی

 

اگر ماهی از سال بودم:

خودم رو نصف می کردم , می شدم یه نیمه پر از برف و یخبندون با یه نیمه پر از سرسبزی و زندگی.

فکر کنم بهمن و فرودین بهترین ماه هایی هستن که می تونم باشم.

 

اگر روزی از هفته بودم:

می شدم چهارشنبه چون زوجه و به تعطیلات نزدیکه!

 

اگر عدد بودم:

می شدم دو , مهربان ترین عدد دنیا.

 

اگر جهت بودم:

می شدم شرق , جایی که از من خورشید طلوع کنه.

 

اگر همراه بودم:

می شدم همراه با وفا واسه یه آدم که ارزش وفای من رو داشته باشه.

 

اگر نوشیدنی بودم :

می شدم شربت آلبالو تا خستگی رو از تن یه آدم " هلاک " بیرون ببرم.

 

اگر گناه بودم:

می شدم در آغوش گرفتن .

 

اگر درخت بودم:

می شدم یکی از همین درخت هایی که تو بهار به آدم ها امید زندگی میدن.

 

اگر میوه بودم:

می شدم گوجه سبز و تو تمام ماه های سال به فراوانی وجود داشتم .

 

اگر گل بودم :

می شدم رز سفید.

رز سفید چون بهترین منتقل کننده ی احساسه.

 

اگر آب و هوا بودم :

می شدم سرد و برفی .

اونقدر سرد که همه از وجود من به خودشون بلرزن.

 

اگر رنگ بودم:

می شدم رنگی که همه من رو همون رنگی می بینن , یعنی صورتی.

 

اگر پرنده بودم:

می شدم پنگوئن.

 

اگر صدا بودم :

می شدم صدای نفس کشیدن یک نوزاد .

یا یکی از این موسیقی های سنتی ها.

 

اگر فعل بودم:

می شدم خندیدن.

 

اگر ساز بودم:

می شدم سنتور , زخمه خور یک عاشق.

 

اگر کتاب بودم :

می شدم شاهنامه , عظیم و تاثیر گذار.

 

اگر عضوی از بدن بودم:

می شدم معده تا درست و حسابی کار کنم.

یا مغز که فرمان بدم.

یا قلب تا عاشق بشم.

 

اگر شعر بودم:

می شدم غزل مولوی:

 گفت مرا:"مهر تو کو ؟ رنگ تو کو؟ فر تو کو؟"                         رنگ کجا ماند و بو ساعت دیدار مرا

 

اگر بخشی از طبیعت بودم:

می شدم جنگل پر از هوای تازه و رنگ های جذاب.نماد استقامت در عین پیشرفت.

 

اگر یک حس بودم:

می شدم حس مادری.

 

 

پ.ن:متاسفانه امتحانام شروع شده نمی تونم مثل همیشه صبح و شب بهتون سر بزنم .

همین جا از همتون عذر می خوام.با این که کمرنگم مطالبتون رو می خونم.  

 

 

دانش یادگیری نیست,یادآوری است!

خدایا می خوای یه دور من گریه کنم , تو یادت بیاد؟

 

 

پ.ن:عنوان یکی از گفته های افلاطونه!

بومی سازی

شما یه لطفی کن دیگه نیا!

نه اینکه نخواهیم بیای مسئله اینه که زحمتت می شه.

این برادرا لطف کردن یک ورژن ایروونیش رو واسمون علم کردن.

دیگه چه کاریه دو تا امام تو یه دوره؟!!!!!!!!!!

صدای بابا

امروز با صدای بابا از خواب بیدار شدم,مثل همیشه.

 

بابا دیروز اومد خونه,حالش بهتره و ازهمه ی دوستای خوبم که تو این مدت با من همدردی کردن ممنونم.

ژانر

اینایی که تو بیمارستان کفش پاشنه بلند می پوشن!

کی باورش میشه؟

همین دیشب بود که شب یلدا گرفته بودیم(با تاخیر).همین دیشب بود که بابا داشت با نوه هاش بازی   

 می کرد. همین دیشب بود که نزدیک ۶ دقیقه به پر تردد ترین مسیر هفته(خواهر مادر ا.ن)داشتیم

 می خندیدیم.ولی همین امروز بابا انفارکتوس کرد .همین امروز بود که ما از پشت شیشه های ccu نگاهش

می کردیم.همین امروز...

دعا کنید هر چه زودتر خوب شه.

از وبلاک نویسی پاک حمایت می کنیم!

بهترین وبلاگ فصل  کیامهر باستانی عزیز .

به این وبلاگ سر بزنید و در این انتخابات به عنوان بهترین وبلاگ فصل رای بدید.

وبلاگ نویسی پاک

 

بهترین پدیده ی فصل میثمک عزیز.

به همون وبلاگ قبلیه سر بزنید و به عنوان بهترین پدیده ی فصل رای بدید.

 

اانتخابات امشب ساعت ۲۴ شروع می شود.

 

چرا به جوک رشتی می خندیم؟

یکی برام یه ایمیل زده بود وظیفه خودم دونستم همگانیش کنم.اگه حوصله دارید , برید به ادامه مطلب و بخونیدش.اگه حوصله ندارید هم نخونید.

 

 

ادامه نوشته

شب یلدا

حال این روز های من:

 این روزا هیچ دلخوشی تو زندگی ندارم.انکار کردنه هم هیچ فایده ای نداشت.

 

پ.ن:شب یلدا که طوفانی اومد خدا کنه زمستون و برفش هم همین جوری به رگ غیرتشون بر بخوره , خودی نشون بدن!

یلدا بر پارسیان مبارک!                    

                                

مصیبت شناخت

مرد ها فقط وقتی "نکره"اند ۱, خوبند.

وقتی "معرفه"۲ می شوند , دیگر دوست داشتنی نیستند.

 

۱:شناخته نشده.

۲:شناخته شده.

تقسیم بندی

آدما دو دسته ان:

یا عاشقانه ترین فیلم دنیا رو دیدن یا نه.دسته اوله این شعر یغما گلرویی رو خیلی خوب می فهمن ,

 اما دسته دومه,اونام می فهمن ولی بعدش به طرز ناجوری تلاش میکنن فیلمه رو گیر بیارن و ... ببینن.

 

                                                     "کازابلانکا"

 

تو دیگه داری می ری، این اختتام رؤیاست

این آخرین سکانسه فیلمِ کازابلانکاست                                           

 

من همفری بوگارتم، مغرور و بی تبسم

تو اون زنی که می ره با مردِ نقش دوم

 

بارون بباره یا نه، صحنه دراماتیکه

تصویرت از تو چشمام می ریزه چیکه چیکه

 

دوربین یواش یواش از تو صحنه می ره بیرون

من می مونم با سایه م، من می مونم با بارون

 

این اشکا مصنوعی نیست، تو دیگه داری می ری

داری چشاتو از من، از نقشِ من می گیری

 

راهی نمونده باقی، فیلم نامه اینو می گه

من و یه جای خالی، تو و یه مردِ دیگه

 

از وقتی که نگاهت از تو نگاهم رد شد

این فیلم عاشقانه، یه فیلمِ مستند شد

 

بازی دیگه یادم رفت، نقشم خودِ خودم بود

نقش کسی که چشماش لبریزِ عشق و غم بود

 

اسکارو من می گیرم... اما چه فرقی داره

نقش سیاهی لشکر، با یه ابرستاره

 

وقتی تو رو ندارم، وقتی تو دورِ دوری

وقتی باید بسازم با حسرت و صبوری

 

این فیلم موندگاره، گیشه ها قبضه می شن

اما بازم من بی تو، اما بازم تو بی من

 

تو دیگه داری می ری، این آخرین پلانه

تیتراژ میاد و آهنگ، همراه این ترانه

پ.ن:دسته دومه رو خوب درک می کنم.نگران نباشید,حتما گیرش میارید!

باز این چه شورش است که در خلق عالم است.

صبح هر کار کردم یه مطلب در مورد امام حسین و محرم بذارم,این بلاگفا کار نکرد. الان هم بسنده میکنم به چند تا عکس:

 

پ.ن۱:چند سال پیش یه تحقیقی داشتم با موضوع چهل حدیث از امام حسین یا در مورد امام حسین, چندین کتاب حدیث و هر چی تقویم و این جور چیزا بود رو زیر و رو کردم ,آخر سر دیگه شب از نیمه گذشته بود که نهایتش سی و چهار پنج تا حدیث پیدا کردم.خلاصه اینکه ما دو ماه تمام شهر رو سیاه پوش میکنیم, کلی روضه و مجلس عزاداری می گیریم ,کلی اشک میریزیم,ادعامون میشه که محب اهل بیتیم ... ولی هیچ کدوم  از ما به اندازه ی ذره ای امام حسین رو نمی شناسیم. 

پ.ن۲: در مورد امام حسین هم می خوای سرچ کنی به در بسته ی فیلتر میرسی... !مملکته داریم؟

 

پ.ن۳:بلاگفا با فایر فاکس کار نمیکنه!باز هم,مملکته داریم؟

. . .

برای شادی روح مردم , نثار هر یک از دو.لت مردان ,

                                                                 یک "گلوله"

 

 

پ.ن۱:روز دانشجو رو به دانشجو هایی که الان زیر خروارها خاکن , تو زندانن , دیگه اجازه ندارن به دانشگاه بیان , همه ی ممیزی ها و ستاره دار ها و همه ی اونایی که ارزش این روز رو دارن تبریک میگم.

 

پ.ن۲:حتمن به  "کیامهر باستانی" عزیز سر بزنید:

http://javgiriat.persianblog.ir/post/160/

باور

مدت هاست دلم گرفته,

انکار چیز خوبی است.

بعد از زمانی کوتاه , خودم هم باورش میکنم.

.

.

.

پس کی میرسد این باور؟

خسته شدم از این همه انکار...

 

ژانر

اینایی که فکر میکنن هر چی بیشتر سیگار بکشن و مشروب بنوشند , روشنفکرترن!

توفیق اجباری

سرما خوردگی , کلاس ساعت ۸ , چای شیرین , تصمیم "دانشگاه نمیرم " , خواب تا ساعت ۱۱, لذت در تختخواب ماندن.