پس از تولد

زندگی راهیست/از به دنیا آمدن تا مرگ/شاید مرگ هم راهیست

پس از تولد

زندگی راهیست/از به دنیا آمدن تا مرگ/شاید مرگ هم راهیست

داستان یک جسارت

می‌دانی دختران اگر می‌دانستند که چه «کیفی» در ابراز عشق است، گوی بلورینش را سال‌ها پیش از پسران می ربودند، اگر می‌دانستند!

 دختران اگر می‌دانستند آنچه را که من امروز دانستم، دختران این سرمایه‌های عشق و محبّت، پا پیش می گذاشتند، تعلّل نمی‌کردند.

امروز تمام جسارت  این سال‌ها، تمام عشق این یک سال را گذاشتم در طبق اخلاص، شال و کلاه کردم و رفتم به دیدار آنکس که دل زما برده بود و می‌دانی فارغ از نتیجه‌اش که هنوز هم تنهایم، نمی‌دانی که گفتنش چه حسی داشت، نمی‌دانی که ...

فکر می‌کردم سخت‌ترین کار دنیا باشد، که بگویی، اما جالب اینجا که گفتم و «نه» شنیدم و «خوبم». لعنت به شعرا که هر چه ما می‌خواهیم با فشردن کل زندگیمان بریزیم در قالب کلمات، گفته‌اند: «هر چه از دوست رسد نیکوست»

می‌دانی اگر شد و زمانی بار دیگر عاشق شدم، صبر پیشه نخواهم کرد، منتظر نخواهم ماند، همان اوّل، همان اوّل کار که دلم برایش می‌رود، می‌نشینم و با او می گویم، حدیث دل، حدیث دلدادگی! هر چه پیش آید خوش آید.

می‌دانی حیف است که پشت تکست و ناز  چشم و یک نفر پیام رسان و باقی این کارها که همه می‌کنند پنهان شوی، حیف. باید تمام جسارتت را جمع کنی و بروی بنشینی رو به رویش و.. بگویی ... بگویی و ببینی ... ببینی که چه می شود، ببینی که در آن چشمهایش چکار می‌شود، حتی اگر آخر کار تنها بمانی، نمی‌دانی دیدنش را اگر از دست بدهی دیگر هیچ چیز در این دنیا نمی‌چسبد. 

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد