پس از تولد

زندگی راهیست/از به دنیا آمدن تا مرگ/شاید مرگ هم راهیست

پس از تولد

زندگی راهیست/از به دنیا آمدن تا مرگ/شاید مرگ هم راهیست

یک سال, چند خاطره

سال 365 روزه ی 89 برای من فشرده شده تو شش روزه.

سه روز پر از غم و سه روز پر از شادی.

باید یه جایی این شش روز ثبت بشه چون تا حالا هیچ وقت تجربه شون نکرده بودم.


اولین روز 13 فروردین پارسال بود.با یه عده آدم رفته بودم بیرون و اصلا فکر نمی کردم باهاشون جور در بیام ولی از حق نگذریم "واقعا" خوش گذشت.


روز دوم روز اعلام رتبه های کنکور بود.(یه شبی تو مرداد)یادمه اون شب خونه ی دختر خاله ام بودیم و دوستم خبر داد که نتایج اومده رو سایت بعد من زنگ زدم به فهیمه که خونه بود و همین طور که اون داشت صفحه رو باز می کرد ما هم داشتیم خداحافظی می کردیم که رتبه ام رو بهم گفت.وای! , غم عالم ریخت رو سرم. اینقدر بغضم شدید بود که حتی نتونستم از کسی خداحافظی کنم.جاتون خالی از خونه ی اونا تا خونه ی خودمون (که راهش تقریبا خیلی طولانی بود) به معنای واقعی کلمه "زار" می زدم.

چه شبی بود! هیچ وقت غمی که داشتم رو نمی تونم فراموش کنم.


روز سوم شب اعلام نتایج انتخاب رشته ها بود.(یه شبی تو شهریور) من که منتظر دیدن فیزیوتراپی یا نهایتش بینایی سنجی بودم ,یهو روی صفحه ی کامپیوتر می دیدم :نعیمه ....    روانشناسی بالینی مشهد.

هنگ کرده بودم.فقط 10 دقیقه ی تمام زل زده بودم به مانیتور.

بعد هی همه میومدن تبریک می گفتن , بوسم می کردن, sms می فرستادن ولی من عین خل ها فقط نگاهشون می کردم.اون شب کلی فحش رکیک بار خودم کردم با این انتخاب رشته ی اضافه کردنم.

"چه غلطی کردم" شده بود ذکر اون شب و ...


روز چهارم روز 31 شهریور بود.روزی که رفتیم اجرای احسان خواجه امیری و ... به "شرفم" قسم که بهترین شب سالم بود.خیلی خندیدیم.کلی جیغ کشیدم.آخر شب هم که زده بودیم تو اسکل بازی و ... .شب خوبی بود.


روز پنجم عصر روز 25 بهمن بود و اتفاقی که افتاد و همه خانواده مون رو متاثر کرد.


روز ششم هم که همین چهارشنبه ی پیش بود که شاد شاد بودم!





پ.ن:اون دو روز از روز های غمش , می دونم بچه بازیه ولی خب منم کم بچه نیستم.

به هر حال با روز های غمش کنار اومدم فقط به خاطر "خودم".

امید که سال 90 روز های خوش بیشتری رو برای همه مون بسازه.

نظرات 12 + ارسال نظر
کیانا دوشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 01:28 ب.ظ http://www.semi-burntgeneration.blogsky.com

عمرن اگه فقط ۶ روز باشه
خالا غماشو نمیدونم اما شادیاش کم کم هفته ای سه روز اونم فقط به دلیل حضور من بوده
خداوکیلی من کم خندودمت ؟؟؟!!!بیا و خوبی کن بعد خانم یاد اینجوری مینویسه،آبروی آدمو میبره
آخه ....

شما که بمب خنده ای عزیزم البته نه اون "خنده"
راست می گی دور هم خیلی می خندیم ولی این چند روزی که نوشتم برام پر رنگ تر بودن.
سال خوبی داشته باشی.

فهیمه دوشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 01:53 ب.ظ

یه روز رو یادت رفت بنویسی: روزی که بابا رفت بیمارستان


البته بهتر که آدم روزهای بد و تلخ از یادش بره

آخ گفتی



اون که البته!

پوریا پژوم دوشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 03:40 ب.ظ

روزات قشنگ نعیمه جان
دنیات آبی

یه دنیای آبی
با یه رویای سبز.
برای تو هم پوریا جان.

تو دوشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 05:06 ب.ظ http://www.chasbandegihaye-roohe-ma.blogsky.com

خوشحال باش...

آلن دوشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 05:46 ب.ظ

جالب بود.
ایشالا 365 روز سال 90 برات پر از شادی باشه.

مرسی
برای شما هم.

ایلی دوشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 07:09 ب.ظ

الحق که خوب اومدی اما این دانشگاه با شیطنتاش و دوستای خوبی مثه تو ساجی کلی خاطره فراموش نشدنیه

الان دختره این شکلیه:

ایلی دوشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 07:18 ب.ظ

اوااا نکن ایشکلی نا محرم میبینه گناه داره

این جوری خوبه؟
با پوشیه؟

کیانا سه‌شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 02:36 ق.ظ http://www.semi-burntgeneration.blogsky.com

باز من نبودم پس سرم غیبت کردین؟؟؟؟؟؟
خجالت بکشین
کجا من قیافم اون شکلیه؟صورت به این نازی
عوضش کن دلشوره گرفتم

این شکلی که بدتره!

ایلی سه‌شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 01:10 ب.ظ

وا فک کنم منظظور نعیمه با من بود اااا که اون جوری شدم

به جون خودم شما ها ملکه زیبایی هستین

نینا چهارشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 10:26 ب.ظ

چه ارزیابی بودا
یه چندتا از اون فحشایی که به خودت دادی رو بگو تا منم یاد بگیرم


خانواده رد می شه اینجا,نمی شه دیگه!

مجید شنبه 28 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 04:37 ب.ظ

سال نو مبارک
تندرستی
و شادی
برات آرزو دارم
در کنار کسانی که دوستشان داری

مرسی
همین طور برای شما.

زمانی۱۲۳ یکشنبه 5 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 07:39 ب.ظ http://www.zamani123.blogfa.com

سلام موفق باشید

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد